رفتار سازماني و شخصيت سازماني
در اين مطلب به اشاره اي بسيار سطحي به اين تفاوتها پرداخته ميشود، به اميد آنكه در آينده بيشتر و با نگاهي عميق تر به آن بپردازيم.
در اين مطلب به اشاره اي بسيار سطحي به اين تفاوتها پرداخته ميشود، به اميد آنكه در آينده بيشتر و با نگاهي عميق تر به آن بپردازيم.
من موافقم كه سيستمها مديريت در كشورهاي غربي، بازدهي بهتري از ما داشته اند، اما اين لزوما به دليل برتري نژادي و موي بور و چشمان آبي نيست. دلايل اين مسئله جاي ديگري نهفته است... البته به نظر من..
در اين مطلب اين دلايل را بررسي ميكنيم:
من هم مثل همه شما، تعدادی وبلاگ را نشان کرده ام و از خواندن مطالب ارزشمندی که در این چند وبلاگ قلمی (یا صفحه کلیدی؟) میشود، هم چیز یاد میگیرم، هم لذت میبرم.
امروز با نوشته جالبی در یکی از این وبلاگها مواجه شدم که گویا مورد استقبال خیلی از دوستان دیگر هم واقع شده است. خواندن آن مطلب و نوشته های دوستان دیگر در قالب "نظر" نشانه های جالبی از تیپهای شخصیتی داشت.
این نوشته را به آن موضوع اختصاص دادم. موضوع نوشته این بود :
موضوع انشاء: “لذت” بهتر است یا “ثروت”؟
توصیه میکنم آن نوشته را بخوانید و بعد هم ادامه این مطلب را....
واژه توسعه در مقابل کلمه انگلیسی Development به کار میرود و انصافاً گزینش خوبی برای معادل این لغت صورت گرفته است.
سازمانها بخشی از توان خود را صرف تحقق این مهم میکنند. اما چگونه؟ این سعی تا آنجا پیش رفته که برخی سازمانها، از واژه سرمایه انسانی به جای منابع انسانی استفاده میکنند.
گرچه آمار روشنی از توفیق در این زمینه در دست نیست، اما...
ايشان ميگفتند:
آقاي دكتر باران دوست،در برنامه تلويزيوني اين هفته،خيلي خوب به اين موضوع اشاره كردند.
هر یک از تیپهای شخصیتی، به نوعی تصمیم میگیرند و برای انکه تصمیمها سریع، یا دقیق، یا فکر شده باشند، شاخصه های رفتاری باید ترتیب و ترکیب خاصی داشته باشند و برعكس، هر تيپ شخصيتي هم با ملاحظه و هدفي همسو با ساختار رفتاري اش، تصميم ميگيرد (يا نميگيرد).
این نوشته به ارائه مختصری در این مورد اختصاص دارد.
"مهندس فلان، فارغ التحصیل یکی از دانشگاههای معتبر با فلان قدر سابقه کار، نیازمندیم" احتمالاً سازمان در جواب به این آگهی با انبوهی از درخواستها مواجه میشود که بررسی آنها خودش پروژه ای خواهد بود که هزینه قابل ملاحظه ای به سازمان تحمیل میکند.
اما آیا واقعاً این آگهی تمام انتظارات سازمان را پوشش میدهد؟
معمولاً ما تفاوتها و گوناگونی ظاهری را خیلی خوب باور داریم و با آن کنار می آئیم. میپذیریم که همه اعضای یک خانواده یک شکل نباشند، بلکه اندک تشابهاتی با هم داشته باشند. حتی دوقلو ها هم همیشه هم شکل نیستند. و ما این را از قدرت خداوند متعال میدانیم که بین بیش از 6 میلیارد نفر انسان، حتی 2 نفر عین هم نیستند.
اما در پذیرش اینکه همین وضع در شاخصه های رفتاری هم هست، کمی تعلل و تردید میکنیم. چرا؟ و چگونه باید با این گوناگونی کنار بیائیم؟
به نظر ميرسد كه تمام سازمانها هر روز بيشتر از ديروز با مشكل منابع انساني دست به گريبان هستند. ولي وقتي ميپرسيم به درد بخور يعني چي؟ تقريباً جواب مناسبي نميگيريم.
سازمانها ميدانند كه كارها خوب پيش نميروند، فرآيندها خيلي بهره وري ندارند، و فكر ميكنند كه يك سوپر من لازم است كه همه چيز را درست كند. اما آيا واقعا اينطور است؟
این پست برای تعریف حالتی است که یک پارامتر رفتاری در فردی بسیار پر شدت است.
شركت توماس هم از اين قاعده مستثني نيست. در اين بررسيهاي موردي، معمولاً نكات جالبي حاصل ميشود، كه در قالب مقاله به اطلاع تمام كارشناسان توماس در سراسر جهان (امروز، 60 كشور) ميرسد.
نمونه اي كه اينجا نقل ميكنم، يكي از آنهاست:
این تیم 17 نفره مسئول پشتیبانی در زمینه های سخت افزار، نرم افزار و شبکه بود.
در اولین گام با مشورت مدیر بخش مربوطه انتظارات سازمان از این تیم تدوین و به عنوان "عملکر تیم ایده آل" به عنوان مبنای بررسیها در نظر گرفته شد.
در گام بعدی، اعضای تیم مورد تجزیه و تحلیل رفتاری قرار گرفتند، و به طور مجازی تمام این اعضا به تیم فرضی ملحق شدند. به این ترتیب یک شیوه رفتاری برای این تیم نیز بدست آمد.
نکته قابل توجه آن بود که
گذشته از گامهائی که برای شناسائی شیوه های فروش و تناسب آن با محصول و مخاطب باید برداشت، باید استعدادهای همکاران بخش فروش را هم در زمینه های مختلفی که مرتبط با کار فروش است ارزیابی نمود.
به طور کلی در یک فرآیند فروش چند کار لازم است:
براي تشكيل اين الگو روشهاي مختلف وجود دارد، كه يكي از آنها مذاكره با كارفرما، مطالعه شرح شغل و ... است و نهايتاً مدل بايد به تائيد كارفرما برسد.
اما تقريباً هميشه و تقريباً در تمام كشورهاي دنيا، چند مشكل در اين فرآيند بروز ميكند:
ريزش نيروها، يكي از دغدغه هاي سازمانهاست. بعضي ها در اين زمينه رقيب را مقصر ميدانند كه نيروي آنها را مي دزدد. بعضي ها مهاجرت و جاذبه هاي حارج از كشور را مقصر ميدانند. بعضي هم شرايط اقتصادي را محكوم ميكنند. اما فقط بخش كوچكي از مديران، خود را در اين زمينه مقصر ميدانند و بخش كوچكتري هستند كه براي اين مسئله اقدام موثري ميكنند.
يكي از روشهاي برخورد با اين مسئله كه اين روزها در چند شركت ديده ام،اين است كه انبوه و دائم، استخدام ميكنند، آموزش ميدهند و به اين روش سعي ميكنند خود را در مقابل اين معضل روئين تن كنند. البته اين روش هزينه هايي دارد،كه حتما بر شرايط اقتصادي و پايداري دراز مدت يا توسعه پايدار شركت اثر ميگذارد.
اما چرا نيروها سازمان را ترك ميكنند؟
از طرف شركتي با ما تماس گرفته شد و وقتي خوب در مورد كارهاي ما پرس و جو كردند، سوالشان را اينطور مطرح كردند:
راستش هر قدر در ذهنم جستجو میکنم، کمتر فیلم ایرانی را میبینم که این قدر تناسب بین شروع (opening)، پرورش موضوع (Presentation) و نهایتاً نتیجه گیری (Closing) در آن وجود داشته باشد.
اکثر فیلمهائی که در ذهنم هست، از دید من تماشاچی غیر حرفه ای، در یکی از این گامها با مشکل مواجه بوده است:
مدلي كه توماس محصولات و خدمات خود را در بخش رفتار سازماني بر آن بنا كرده،نسخه خاصي از مدل DISC است.
در اينجا بر آن نيستيم تا وارد جزئيات تئوريك قضيه شويم، اما به طور خلاصه اين مدل رفتار فرد را تابع 4 پارامتر عمده ميداند، كه عبارتند از:
درك اين مسئله در انتخابها و اتخاذ تصميمات سازماني اهميت دارد. براي تشريح اين مسئله، معمولاً از شبيه سازيهائي استفاده ميشود كه يكي از آنها، تشبيه "دستكش" است.
در مثال يا شبيه سازي دستكش، چنين فرض ميشود:
اولاً در مديريت نوين منافع كاركنان و سازمان در هم گره خورده است. اگر هم سازماني به آن توجه نكند، در گذر زمان محكوم به تحمل عواقب آن است.
ثانياً اين سازمان است كه هزينه ميكند تا همكاران و سرمايه هاي انساني خود را بشناسد. و در سيستمي كه ما اجرا ميكنيم، به جاي پرس و جو از اين و آن در مورد يك فرد، از خودش خواسته ميشود كه خودش را معرفي كند. و به اين معرفي اعتماد ميشود. پس اين يك نوع احترام به همكاران است.
اما مهمتر از همه اين است كه
پاسخ خیلی ساده است. با یک مثال به راحتی به جواب میرسیم.
شما پزشک خانوادگی خود را بر اساس چه معیارهائی انتخاب میکنید؟
- همانی باشد که میخواهید، اما آیا واقعا میدانید چه میخواهید؟ چند سطر بنویسید که چه میخواهید.
- میخواهید مطمئن شوید که او اگر همان بود، تا ابد نزد شما بماند.
- میخواهید که بتوانید به او اطمینان کنید و باری از دوشتان بردارد.
حالا با تمام دقت و وسواس او را استخدام میکنید. اول دوره آزمایشی، که معمولا وقت نمیکنید او را بیازمائید، مگر چند کنترل موضعی! بعد شروع میکنید به آموزش او، چه کند، از چه کسی کار بپذیرد، کار را چطور تحویل دهد و ... تا اینکه شماره های داخلی سازمان چیست؟ چائی چه ساعتی داده میشود و ...اینها یعنی سرمایه گذاری روی فرد.
اما سرانجام چه میشود؟
گرچه یکی از معیارهای موفقیت آموزش مداوم است، اما آیا هرکس آموزش دید، همانی میشود که باید؟ یا اینکه در یک نگرش حدی دیگر، "نرود میخ آهنین در سنگ"؟
واقعاً هیچ چیز حتما درست یا حتما غلط نیست. نه آنکه هر کس آموزش دید، فروشنده موفقی میشود و نه آنکه اگر کسی فروشنده نبود، هیچوقت فروشنده نمیشود.
آموزش صحیح حتما عملکرد و نگرش هر فرد را تغییر میدهد. اما آیا میتوان شخصیت و رفتار هر فرد را تغییر داد؟ (در بحث تفاوت شخصیت و رفتار هم حرفهائی هست که باید روزی بزنیم) آیا میتوان از هر کسی یک فروشنده موفق ساخت؟
اما چطور؟
وقتی مدیر ارشد سازمان سیاستهای خود را تبیین کرد، و به درستی دیدگاه و ماموریت سازمان خود را دریافت، آنگاه باید در جستجوی منابعی برای پیاده سازی آنها باشد.
بگذارید با مثال پیش برویم...
مدتی است در زمینه رفتار سازمانی و اینکه این علم چگونه میتواند به ارتقای بهره وری سازمانها کمک کند کار میکنیم. بسیاری مطالب هست که نمیتوان در سایت رسمی شرکت نوشت و در مورد آنها بحث نمود. از این رو فکر شد که محلی برای این مباحث فکر شود.
وبلاگها این روزها یکی از ابزارهای کارآمد در اطلاع رسانی هستند. فکر شد که شاید این رسانه محل مناسبی برای هم اندیشی، هم افزائی یا شاید همکاری باشد.
این وبلاگ با این هدف متولد شده است.
امیدوارم با راهنمائی های خود، در ارتقای آن کمکمان کنید.
شاد و سربلند باشید، همیشه...