هر وقت صحبت از تطابق شغلي و رفتار سازماني ميشود، بلافاصله اين ابهام مطرح ميشود كه اين مسئله فقط به نفع سازمان است. در حاليكه اصلاً اينطور نيست.

اولاً در مديريت نوين منافع كاركنان و سازمان در هم گره خورده است. اگر هم سازماني به آن توجه نكند، در گذر زمان محكوم به تحمل عواقب آن است.

ثانياً اين سازمان است كه هزينه ميكند تا همكاران و سرمايه هاي انساني خود را بشناسد. و در سيستمي كه ما اجرا ميكنيم، به جاي پرس و جو از اين و آن در مورد يك فرد، از خودش خواسته ميشود كه خودش را معرفي كند. و به اين معرفي اعتماد ميشود. پس اين يك نوع احترام به همكاران است.

اما مهمتر از همه اين است كه وقتي فرد در سمتي كار ميكند كه انتظارات سازمان در تطابق با شاخصه هاي رفتاري فرد باشد، او با آرامش بيشتر،‌تنش كمتر و صرف انرژي بسيار كمتري كار ميكند و با اين همه مزايا، موفق تر هم هست.

حتماً ديده ايد كساني را كه پس از خاتمه ساعت كاري چندان خستگي روحي ندارند. علت آن است كه آنها علاوه بر انرژي كه لازم ايت براي انجام كار صرف كنند، لازم نيست كه دائماً به خودشان بسپارند كه فلان طور رفتار كنند و يا فلان كار را نكنند.

اين انسانها مدتهاي طولاني بدون دردسر در سمت خود كار ميكنند و همواره از كاري كه انجام ميبرند لذت ميبرند.

مثلاً فردي كه ذاتاً نياز دارد كه با افراد در تعامل باشد، اگر در يك بخش روابط عمومي مشغول كار شود، روزي كه هيچ تماسي با افراد نداشته باشد را روز خوبي ارزيابي نميكند. اما بر عكس كسي كه از ارتباط و تعامل با مردم گريزان است، روزي كه كسي با او تماس نگيرد (كه بعيد است رخ دهد) را روزي خوب و روزي را كه مجبور شده باشد با چندين نفر تماس برقرار كند (كه ماهيت كار روابط عمومي است) روزي خسته كننده و ملال آور ارزيابي ميكند.

اين فرد نميتواند براي مدت طولاني در اين سمت كار كند. و نهايتاً روز به روز انرژي اش تحليل ميرود.

ارتقاي رضايت شغلي، فقط يكي از مزاياي توجه به مباحث رفتار سازماني، براي كاركنان است.

سربلند باشيد.