چرا این کارکنان رفتند؟
این دغدغه ایشان که خلاصه معلوم نمیشود که چرا کارکنان سازمان را ترک
کرده اند، یک دغدغه جهانی است. اما راه حل هم برای آن وجود دارد.
این عارضه مثل یک درد است که شما درد را حس میکنید، اما در مورد منشاء آن چند گزینه دارید.
در این موارد چه میکنید؟ در عمل به دکتر مراجعه میکنید، پزشک هم معمولاً حدسهائی میزند و برای تدقیق آنها آزمایش میکند و به استناد آزمایشها، به شما پیشنهادهائی میکند. گاهی حتی دوره ای داروئی را مصرف میکنید تا بر اساس اثر آنها بازهم حدسها دقیق تر شوند.
در سازمان همه همین وضع برقرار است. آن کارکنان واقعاً نمیدانند که چرا میروند. آنها درد را حس میکنند ولی خودشان هم منشاء آن را با اطمینان نمیدانند. برای رهائی از پرسشهای سازمان، یا برای حفظ رابطه خوب، یا بر اساس حجب و حیا، چیزی نمیگویند، اما میروند.
اگر سازمان پروفایلی از شاخصه های رفتاری کارکنانش داشته باشد، بی شک میتواند ریشه های این مشکلات را بشناسد و برای آنها فکری بکند.
مثلاً بسیار از مدیران به واسطه ترس، حکمرانی میکنند. خروجی کار اینها معمولاً خوب است، اما همیشه کارکنان از دست این مدیران به عذاب هستند. درمان این کار، یکی دو جلسه مذاکره با آن مدیر است. راههای ساده ای برای گرفتن "تیزی" های رفتاری مدیران هست، که بی شک راندمان تیم آنها را افزایش خواهد داد. اما سازمانها از ترس از دست دادن این مدیران و رنجش احتمالی آنها، هرگز به این موضوع فکر هم شاید نمیکنند.
یکی دیگر از عارضه ها میتوان وجود فاصله فکری و هدفی بین مدیران و کارکنان باشد. مدیران زحمت میکشند، انواع فشارها را تحمل میکنند، اما کارکنان اصلاً به این موارد واقف نیستند و مرتباً ناراضی تر میشوند.
احتمالات زیادی هست، اما راه حل، تعمیق شناخت است، وگرنه این عارضع رشد میکند و مانند یک غده، سراسر سازمان را میگیرد. در این مقطع دیگر شاید درمان داروئی بی حاصل بوده و نیاز به یک عمل جراحی باشد.
سلامت و سربلند باشید.