يك تجربه خوب در استخدام
اين كار را تا به حال چند بار براي چند شركت انجام داده ايم، اما در اين تجربه تقريبا تمام كارها به ما محول شده بود.
كار با طراحي الگوي شايستگي رفتاري براي شغل، با مشورت و نظر مدير عامل شركت آغاز شد، اين الگو بر اساس نمونه برداري از شاخصه هاي رفتاري كاركنان موجودي كه عملكردشان انتظارات شركت را برآورده نموده بود، و تلفيق و اصلاح آن با الگوي ايده آل شركت، طراحي شد.
بعد از طراحي الگو، و تائيد آن از سوي مدير عامل شركت، بر اساس اين الگو و تركيب آن با معيارهاي كليدي شركت، آگهي استخدام طراحي شد. آگهي استخدام در وب سايت شركت قرار گرفت (اينجا).
يك متن هم در روزنامه هاي كثير الانتشار درج شد، كه فقط داوطلبان را به سايت ارجاع ميداد.
با توجه به سابقه و روزمه ي شركت، استقبال قابل توجه بود. جمعاً 800 رزومه و درخواست، دريافت شد.
در نخستين گام، افراد بر اساس رزومه و معيارهاي كليدي شركت، مثل رشته تحصيلي، سابقه كاري، امكان سفر، حقوق مورد نظر و ... مواردي از اين دست، غربال شد. بعد از اين مرحله حدود 100 رزومه باقي ماند.
اين افراد به آزمون رفتار سازماني دعوت شدند و نتايج آزمونهاي آنها تجزيه و تحليل شد. شاخصه هاي رفتاري با الگوي شايستگي شغل، مطابقت داده شد و فهرستي اولويت بندي شده از داوطلباني كه مشخصات اصلي آنها با معيارهاي شركت تطابق داشت، تهيه گرديد. اولويت بندي در اين فهرست بر اساس شاخصه هاي رفتاري انجام شده بود.
در فهرست 100 نفره، بررسي همزمان مشخصات فني و رفتاري آغاز و داوطلبان براي مصاحبه فهرست شدند. از ميان 100 نفر، 24 نفر براي مصاحبه ي مرحله اول انتخاب و دعوت شدند و ساير افراد براي اولويتهاي بعدي مصاحبه در نظر گرفته شدند.
مصاحبه توسط من و مدير عامل شركت انجام و همزمان سوالاتي هم فني و هم رفتاري پرسيده ميشد. گرچه كار واقعاً سخت بود، اما نتايج واقعاً جالب بود.
طي يك روز كامل توانستيم به استخدام 7 نفر از ميان 24 نفر برسيم كه هدف شركت را تامين مينمود و نيازي به مصاحبه با ديگر افراد پيش نيامد.
نكته اي كه به نظرم در موفقيت اين تجربه نقش كليدي داشت و در وضعيت شركت كارفرما هم مشهود است، رعايت مرزهاي مسئوليت و اختيار و كار از سوي مدير عامل محترم مجموعه بود. ايشان در برخي كارها و مراحل اصلاً دخالت نميكرد. اصلاً. اين خيلي مهم است، در ساير تجربه ها كه در مورد آن هم در وبلاگ نوشته ام، مديرعامل شركت، حتي متن آگهي استخدام ما را هم قبول نكرد. من بسيار متاسفم كه آن شركت بعد از گذشت 4 ماه، هنوز نتوانسته يك سوپرمن را استخدام كند.
اما آنها كه استخدام شدند كه بودند؟
فكر كنم خودشان هم متعجب بودند كه چرا استخدام شده اند؟ اينجا هم مديرعامل شركت نقش تعيين كننده داشت (اين را بگويم كه ايشان اصلاً اهل خواندن وبلاگ نيست، فكر نكنيد اينها را مينويسم كه او خوشش بيايد).
اين مدير عامل از روز اول با ما طي كرد كه من سوپر من نميخواهم، من آدمي معمولي ميخواهم كه براي يك برنامه چند ساله بتوانم توسعه اش دهم. جالب است كه افراد موجود ايشان هم همگي سابقه همكاري چند ساله با ايشان دارند.
آنها كه استخدام شدند، كساني بودند كه تجربه اي متوسط داشتند، ميل به نشان دادن خود، در آنها مشهود بود، يكي دونفرشان سابقه كاري صفر داشتند ولي به نظر هردوي ما رسيد كه ميتوان آنها را آموزش داد.
اعتماد به همكاران تازه كار خيلي مهم است..
من از اين تجربه لذت بردم، اميدوارم اين نيروها براي سازمان بمانند. اين موضوع را پايش خواهيم كرد.
سربلند باشيد