مدیریت رفتار سازمانی، چرا؟
در این مطلب به طور خلاصه به این موضوع خواهم پرداخت. چرا مديريت رفتار سازماني؟ و گزينه هاي ديگر به جز مديريت رفتار سازماني چيست؟
ساختار انسانها هرمی است که قاعده و كف آن شخصیت انسان است. عاملی که در طی زمان شکل میگیرد و تغییر آن، به فرض آنکه لازم هم باشد، به سادگی شدنی نیست.
بر روی این کف، نظام ارزشی انسان قرار دارد. تغییر این یکی هم سخت است، چون در تمام دوران حیات شکل گرفته و به خیلی از جنبه های زندگی فرد بسته است.
لایه بعدی، منش و کردار فرد است. اینجا هم خیلی کم دیده میشود و خیلی کم میتوان به حوزه آن نزدیک شد.
روی همه اینها رفتار شخص است. چیزی که ما هر روز میبینیم و اتفاقاً ساده تر از بقیه لایه ها هم به آن دسترسی داریم هم میتوانیم برای آن برنامه داشته باشیم.
پس یکی از جوابهای سوال این است که رفتار سازماني، در دسترس ترین و قابل مدیریت ترین (نه لزوماً تغییر بلکه مدیریت) است.
ممکن است رفتاری ریشه در شخصیت فرد داشته باشد. مثلاً ممکن است فرد به دلیل مشکلی که در کودکی با آن مواجه شده، حالا پرخاشگری میکند. ما نمیخواهیم پرخاشگری او را درمان کنیم، میخواهیم با پرخاشگری یک همکار مفید و موثرمان مواجه شویم. این نکته مهم است.
حالا ما میتوانیم به او انگیزه بدهیم که پرخاشگری اش را کنترل کند، در سازمان آن را با شدت همیشگی بروز ندهد. این کار شدنی است. میزان توفیق در آن بستگی به کمک فرد و توجه سامزان دارد. اما شدنی است.
تغییر رفتار و مدیریت آن به خود شخص هم بسیار کمک میکند. او میبیند که راحت تر و کم تنش تر کار مکیند پی به سوی راهکارهای ما میآید. کافی است عامل انگیزشی را درست انتخاب کنیم.
تغییر رفتار خیلی هم زود جواب میدهد (به نسبت سایر لایه ها)، چون فرد آن را پنهان نمیکند. هر روز آن را بروز میدهد و ما واضح و عیان آن را میبینیم.
البته آزمونهائی هم وجود دارند که علاوه بر رفتار در لایه های دیگر هم نفوذ میکنند، اما فعلاً میتوان وارد آنها نشد، مگر در موارد هاص، برای مناصب خاص و برای آدمهای خاص.
به این دلایل است که امروزه تقریباً در همه جا، تمرکز خود را مدیریت رفتار قرار داده اند.
در اين رابطه كتابهاي زيادي وجود دارد كه تقريباً همگي، هر كدام با استدلالي، نشان ميدهند كه مديريت رفتار مناسب ترين، كم هزينه ترين و اجرائي ترين راه نزديك شدن كاركنان و مديران است. به ياد داشته باشيد كه رفتار را مديريت ميكنيد، اما شخصيت و ساير لايه ها را بايد تغيير دهيد.
در يكي از اين كتابها (changing behaviour at work a practical guide) جمله اي جالبي نوشته بود كه تقريباً ميتوان چنين ترجمه اش نمود: "اصلاً سازمان چه حقي دارد كه به فكر تغيير شخصيت كاركنانش باشد؟"
اين كتاب واقعاً عاليست، مطالعه آن را به همه توصيه ميكنم. حدود 170 صفحه هم بيشتر نيست. جمله ديگري در اين كتاب در همين رابطه هست، كه ميگويد براي مديران، مثل تمام انسانهاي ديگر، هميشه اين انگيزه هست كه تمام امتياز موفقيت ها را ناشي از خودشان (عوامل دروني) بدانند و تمام شكستها را به ديگران (عوامل بيروني) نسبت دهند. البته اينجا بيشتر بحث در مورد انتخاب رفتار براي مديريت است و بين تيپهاي رفتاري تفاوت چنداني قائل نميشود و به اين جنبه نميپردازد، مگر گاهي در حد اشاره اي.
از مديريت رفتار سازماني و مزاياي آن غافل نشويد.
سعی میکنم این بحث را دنبال کنم، اگر موافق باشيد.
سربلند باشید