اين هفته، هفته شلوغي بود. اما آموزنده. فكر كردم يافته هايم را با شما هم در ميان بگذارم.

23 آذر ماه همايشي داشتيم در مورد روشهاي نوين مديريت منابع انساني. حدود 50 نفر محبت كرده و تشريف آورده بودند. چقدر خوب است كه رو در رو با مديران صحبت ميكني. به نظرم حوزه كاري مشاوره منابع انساني يك كلاس درس دائمي است كه استاد هم دائم كوئيز ميگيرد. (هنوز هم استادها كوئيز ميگيرند؟ گوبا خيلي چيزها عوض شده، اين يكي هم؟). من بايد مثل يك شاگرد باشم كه درسهايم را خوب خوانده باشم و براي انواع سوالات خارج از كتاب هم آماده باشم. ولي از اين داستان، حالا بعد از سالها، لذت ميبرم.

من در هر جلسه با هر مدير يا كارشناس، ياد ميگيرم و درس پس ميدهم. باور كنيد صادقانه ميگويم. هر مدير داستان خود را دارد، و مشكلا خود را. و چقدر كيف ميكني وقتي ميبيني توضيحاتت لبخندي بر چهره اش مينشاند كه يعني اين كوئيز هم خوب بود.

بعد از پرسش و پاسخهاي جلسه همايش كه عالي بود، با چند مدير ملاقات رو در رو داشتم. هر روز بيشتر به اين نتيجه ميرسم كه ما چقدر پتانسيل داريم، و چه ميتوان با اين پتانسيلها كرد و ما اندر خم يك كوچه ايم.

با اولين مدير اين هفته تلفني آشنا شدم. خيلي جالب بود، از آن High D هاي استثنائي.

ساعت 9 صبح تلفن زنگ خورد. خودم برداشتم و سلام كردم. با لهجه اصفهاني شيريني گفت، اونجا كجاست؟ جا خوردم. خودم را جمع و جور كردم و به سختي مكالمه را راه انداختم. فهميدم كه يكي از دوستانشان كارهاي ما را به ايشان معرفي كرده و اين مدير عزيز هم تصميم گرفته بفهمد ما كيستيم و چه ميكنيم. كار به جلسه اي حضوري رسيد.

اين مدير جوان و موفق، كسي است كه در 6-7 سال، از يك مجري متوسط كارهاي ساختماني به يك مدير موفق و رده بالا تبديل شده، گردش مالي وحشتناكي دارد، كه معتقد است سازمانش براي مديريت اين كارها به حد كافي توسعه نيافته است. قرار است پيشنهادي به ايشان بدهيم.

وقتي راجع به مشكلات احتمالي كه در مديريت سازمانش با آنها مواجه است صحبت ميكردم، بيشتر ساكت بود و لبخند ميزد. از جواني و موفقيتش لذت بردم... نشانه هاي بارز D در تمام حركاتش برق ميزد.

مدير دوم، درست برعكس بود. جواني آرام و متين، مدير يك شركت بازرگاني با تاكيد بر فروش، كه از ريزش نيروها به تنگ آمده بود. اين مدير High S اولين كلامش اين بود كه ميخواهيم با شما طولاني مدت كار كنيم، با ما باشيد. اين خاصيت High S هاست كه آينده را ميبينند، تحليلي فكر ميكنند.

مدير سوم، مسئول ارزيابي عملكرد سازماني بود. مديري جوان و خوش ذوق كه بسيار از شاخصه هاي رفتاري مدير عامل موفق مجموعه اش تعريف ميكرد، مدير اين مجموعه براي وي و همكارانش به نظرم يك رهبر خوب بوده است. از علاقه اش به موضوع و پيگيري اش براي دريافت اطلاعات لذت بردم،‌آنچه در چنته داشتم و بلد بودم را در جلسه مان كه تا بعد از ساعت اداري طول كشيد، در طبق اخلاص ارائه كردم.

آنچه امروز به آن فكر ميكنم،‌ پتانسيل مديريتي است كه در كشور داريم. كاش كمي و فقط كمي بيشتر به موضوع رفتار سازماني و منابع انساني توجه ميشد تا رشد و توسعه سازمانها از اين ديدگاه هم پايدار ميشد. حتما بخشي از اين مشكل ناشي از امثال من است كه خدماتمان به حد كافي خوب، يا ارزان، يا قابل اعتماد نبوده است. بايد بيشتر تلاش كنيم.

نكته آخر اينكه بحث ما با هر سه اين دوستان، اول از اينجا شروع شد كه به خدا سوپرمن نداريم :-)

سربلند باشيد