مراقب مديرانِ قوي باشيد!
مديران قوي، معمولاً خلاق، فعال، به هوش و گاهي كم حوصله اند. تقريباً تمام اين مديران از اينكه هيچكدام از همكارانشان در رده هاي پائين تر "مسئوليت پذير" نيستند،مثل آنها دل نميسوزانند،عاقبت انديش نيستند، درست كنترل نميكنند و ... گله مند هستند.
گرچه شايد اين گله ها درست باشد، اما علت آن چيست؟ آيا در اين بازار بزرگ كار ديگر هيچ آدمي كه به بيان آنها "به درد بخور" باشد، يافت نميشود؟ حتما اينطور نيست.
گاهي همين مديران وقتي مثال ميزنند، ميگويند: "فلاني وقتي كه آمده بود خوب بود، اما به مرور كم رنگ شد" اين مثال در دل خود يك واقعيت نهفته دارد كه يكي از آثار مخرب توانائيهاي مديران قوي است.
مديران قوي، وقتي كار با سرعتي كه ميخواهند يا كيفيتي كه قبول دارند، پيش نميرود، خودشان وارد عمل ميشوند و صد البته كار را سريع و درست (معمولاً بهتر از مسئول آن) به انجام ميرسانند. اين رويه از نظر آنها نشان دادن روند عملي و درستِ كار كردن به آن فرد است. اما بايد ديد طرف مقابل چه حسي دارد؟
همكار اين مدير مي آموزد كه هميشه كسي در سازمان هست كه خطاهاي او را پوشش دهد،بنابراين براي خودش دردسر ايجاد نميكند. در هر گام با مدير كنترل ميكند.او كه ميتوانست از خطاهاي خود بياموزد، رفته رفته تبذيل به يك كارمند معمولي ميشود كه هميشه مسئوليت خطاهايش را كس ديگري تقبل كرده است. نه فعاليتي، نه خلاقيتي، هيچ از خود نشان نميدهد.
آن وقت خود آقاي مدير هم گله مند ميشود.
يكي از شاخصه هايي كه در سنجش شيوه مديريت افراد در سيستم توماس مورد ارزيابي قرار ميگيرد، شيوه ارجاع كار توسط فرد است. اصلاً اين فرد اهل ارجاع كار هست؟ اگر هست چطور؟ و اگر نيست، چرا؟
با آگاهي از وضعيت اين امر كليدي، سازمان بايد مراقب اين فرد باشد كه مبادا تمام كارها را خودش انجام ميدهد و ديگران را دلسرد و بي حاصل ميكند؟
از سوي ديگر،در گزارش "چگونه اين فرد را مديريت كنم"، هم به اين موضوع پرداخته ميشود كه به هر كسي، چطور بايد كار را ارجاع نمود؟ با توضيحات كتبي؟ با تعيين زمانبندي؟ با ايجاد يك چالش براي او؟ يا با تحت فشار قراردادنش؟
حالا مدير بالا دستي هم ميتواند ارجاعهاي موفق تري به اين فرد داشته باشد.
اگر بحث ارجاع كار مدير مورد توجه قرار نگيرد، زمينه براي رخ دادن چند اتفاق ناميمون، مهيا ميشود:
- خود مدير، با حجم غير قابل انجامي از كارها مواجه ميشود.
- زير دستان روز به روز بي انگيزه تر و بي كارتر ميشوند.
- سازمان تبديل به يك سازمان تخت ميشود: يك مدير + تعداد زيادي كارمند
- سازمان وابسته به فرد ميشود. مدير يك سفر كوتاه هم نميتواند برود.
- تا مدير هست، سازمان كار ميكند.
توجه كنيد كه مديران قوي سازمان را به پيش ميبرند، اما ممكن است تمام بار را فقط روي شانه هاي خود بگذارند، كه اين مسلماً نتايج خوبي نه براي خودشان و نه براي همكارانشان و نه براي سازمان نخواهد داشت.
براي رشد و توسعه، حفظ سلامتي و ماندگاري مديران موفق در سازمان، بايد مراقب آنها باشيد.
سربلند باشيد.