سرخوردگي و رفتار سازماني
مذاكره اي كاري،باعث شد تا يادم بيايد كه من تا به حال در مورد
سرخوردگي يا نااميدي (Frustration) مطلبي ننوشته ام. اين مطلب به اين موضوع
ارتباط دارد.
شايد هيچيك از معدلهاي فارسي كه براي Frustration نوشتم، مناسب نباشند، يا شايد جمعي از همه لازم باشد تا مفهوم مورد نظر را به من و شماي فارسي زبان منتقل كند.
از نظر من معني اين كلمه، حالتي است كه فرد مستاصل ميشود، يعني نميداند چه كند، يا به عبارتي نميداند كه ديگر چه بايد بكند، چون به هر دري زده به جائي نرسيده است. شايد نااميد ميشود، شايد سرخورده، شايد هم مخلوطي از همه اينها با هم.
اين شرايط خيلي مواقع در خيلي سازمانها پيش ميآيد. مثلاً كارمند براي نشان دادن خودش دائم تلاش ميكند، اما مدير دائم ايراد ميگيرد. نكته اينجاست كه آن مدير فكرميكند كه اگر دائم ايراد بگيرد، آن فرد دائم بيشتر تلاش ميكند و بهتر ميشود. اين تصور يك باور قديمي است كه به نظرم اين روزها ديگر كاربرد ندارد.
افراد در اين دوره و زمانه خيلي زودتر از قديم، بي انگيزه و سرخورده و نااميد ميشوند و ديگر تلاش خود را ادامه نميدهند. اينكه افراد را محدود كنيم، تشويق نكنيم و انتقاد كنيم تا بهتر شود، ديگر راندمان خوبي ندارد.
برعكس اين هم صادق است، مديري هست كه تمام تلاش خود را ميكند تا به كاركنان نشان دهد كه قدر كار آنها را ميداند، حقوق به موقع، مرخصي به جا، تشويق سرجاي خودش، امكانات جنبي، توسعه، آموزش و .... اما باز هم ميبيند كه كاركناني هستند كه ناراضي هستند و چيزهاي ديگري هست كه ميخواهند. اين مدير هم به فاز نااميدي و سرخوردگي و دلزدگي ميرسد.
اما واقعاً چه اتفاقي مي افتد؟
هر كس كه تلاشي ميكند، در واقع از تمام پارامترهاي رفتاري خود در يك جهتي سود ميبرد و آنها را به كار ميگيرد. مثلاً كارمند تمام D خود را به كار ميبندد تا تصميم بگيرد و كار لنگ نماند، يا I اش را به كار ميگيرد تا با مخاطبين داخل و خارج سازمان رابطه برقرار كند، اما وقتي ميبيند اين شاخصه هاي اثر خوبي نداد و بعضي اوقات اثر عكس داد، چه ميكند؟
اين فرد (چه كارمند و چه مدير) شروع ميكند به سركوب همان شاخصه ها در خودش و جلوي بروز آنها را ميگيرد. از ديدگاه مدل توماس اين اعني افت شديد شاخصه هاي رفتاري در فرد. بروز اين شرايط براي همه ما محتمل است، اما معمولاً يكي يا دو تا از شاخصه ها را سركوب ميكنيم و با استفاده از باقيمانده ها، به كار و فعاليت خود ادامه ميدهيم.
اگر شدت اين سرخوردگي به آنجا برسد كه ما تمام شاخصه هايمان را سركوب و محدود كرده باشيم، آن وقت دچار اين حالت Frustration ميشويم و در منحني هاي رفتاري ما (بسته به موضوع) اثر اين حالت بروز ميكند.
وقتي در نمودار رفتار ترجيحي تمام شاخصه هاي ما شدت بسيار اندكي در هر جهت داشته باشند، اين يعني ما دچار اين حالت شده ايم و بايد فكر بشود. اين نكته در گزارشهاي توماس ديده ميشود و به آن پرداخته ميشود.
نكته جالب اينجاست كه در سيستم توماس بر اساس تحقيقات صورت گرفته، به روش خاصي اين حالت به صورت مجازي از رفتار فرد حذف ميشود و رفتار او در شرايطي كه اين حالت نااميدي رفع شود، تحليل ميشود. يعني شما ميبينيد كه اگر حالت نااميدي اين فرد را رفع كنيد، به چه كسي مواجه خواهيد بود. اين بخش خيلي جالب است.
اما افت و سركوب شاخصه هاي رفتاري ممكن است در برخي از 3 نمودار رفتاري بروز كند اي در تمام آنها كه هر مورد، تفسير خود را دارد كه پرداختن به آن مجالي ديگر ميطلبد.
نكته اين است كه بروز اين حالت، و مهم تر از آن ماندن آن در يك فرد،به شدت بر عملكرد او اثر ميگذارد و توصيه ميشود كه مديرش به فوريت به آن بينديشد و در مورد آن كاري بكند.
سربلند باشيد