پیش از این در این باره صحبت کردیم که مدیریت رفتار سازمانی چرا لازم است، و چرا این روش بهترین شیوه مدیریت منابع انسانی است.

اما اینکه چطور میتوانیم رفتار را مدیریت کنیم، خود بحث مفصلی است که در حوزه روانشناسی مطرح است.

یکی از راههای این کار که اتفاقاً خیلی هم میتواند اثر بخش باشد، بر استفاده از عادتهای افراد استوار است. اما چطور؟

همه ما در زندگی عاداتی داریم. عادتها چنان در رفتار ما نهادینه شده و جا افتاده اند که به هنگام انجام آنها، اصلاً متوجه نمیشویم که در حال بروز آنها هستیم.

یکی از بهترین مثالها در این زمینه رانندگی است. کمتر فردی است که الان یادش باشد که با چه ترتیبی کلاچ را میگیرد و دنده را عوض میکند یا برای ورود به پارکینگ منزلش، چقدر فرمان را میچرخاند. همه اینها که کارهای پیچیده ای هم هستند، حسب عادت انجام میشوند. در رفتار های دیگر هم همینطور است.

کسی که با صدای بلند غذا میخورد، کسی که پس از نوشیندن آب، با صدای بلند نفسش را بیرون میدهد، و ... اینها هم همه عادت هستند. ما در حین این عادتها، بعضاً به هیچ علامت و هشداری هم توجه نمیکنیم.

یک نمونه از این حالات در شرکتی رخ داده که کارکنان به هنگام مانور آتش سوزی اصلاً به علائم هشدار دهنده و مسیرهای خروج اضطراری توجه نشان نداده و از راهی که بلد بودند (و معمولاً راهی که از آن وارد شده بوده اند) از شرکت خارج شده اند. مگر کارکنان جدیدی که تقریبا به هیچ راهی عادت نداشته و بر اساس دستورالعمل، از شرکت خارج شده بودند.

جالب است.

از همین مسئله میتوان در مدیریت رفتار سازمانی هم استفاده نمود. یعنی از عادات کاری.

علمای روانشناسی بر این باورند که تداوم عادت، چه در کار و چه در زندگی، بر اثر سیستم پاداشی است که فرد برای تکرار عادتش دریافت میکند. اما نکته به همین سادگی نیست. گاهی شما فکر میکنید که فرد را به علت بروز رفتاری تنبیه میکنید، اما در واقع شما در حال تشویق او هستید و او به همین دلیل به آن کار ادامه میدهد.

در این زمینه مثالی که زده میشود این است که خانمی از درگیری های مداوم با فرزند 14-15 ساله اش شکایت به روانپزشکی برد. روان پزشک به او توصیه کرد که در مقابل شروع بحث از جانب فرزند، این بار ساکت باشد و او را به زعم خودش تنبیه (محکوم به ماندن در اتاقش) نکند.

نتیجه این شد که فرزند بعد از اندکی غر زدن، موضوع را پی نگرفت. علت این بود که آن فرزند در پی جلب توجه مادرش از این طریق بوده، و در واقع توجه مادر به او، گرچه جنبه تنبیهی داشته، اما برای فرزند صورت تشویق (جلب توجه بیشتر) داشته است.

این مسئله در سازمان هم رخ میدهد.

عاداتی در سازمان هست که تداوم آنها سازمان را با مشکلاتی مواجه میکند. مدیران فکر میکنند که با آنها برخورد کرده اند، در حالیکه این برخورد آنها میتواند از سوی آن فرد جنبه تشویق داشته باشد. "فرد راهی را یافته است که به واسطه آن نظر مدیر را جلب کرده و خود را مطرح کرده است!" کمی عجیب به نظر میرسد ولی واقعی است.

کمی در برخوردهای خود دقت کنید، آیا هیچ عکس العملی در خود سراغ ندارید که کارمندان را تشویق به تکرار عاداتشان کند؟

از سوی دیگر، آیا با تغییر عادات مجموعه و تشویق عادات مناسب، نمیتوانید برخی رفتارها را تغییر دهید؟ حتما شدنی است. کمی عمیق تر نگاه کنید، چون این روش کم هزینه ترین و موثرترین راه ارزیابی شده است.

سربلند باشید.