این نوشته آقای علی نعمتی شهاب را حتما بخوانید. جوان موفقی که از روزهائی که دنبال کار میگشت میگوید و چه خوب گفته است. حتماً بخوانید.

به روز رساني : 1391/02/20عصر : بخش نظرات حاوی نظرات جدید است و پاسخها هم همانجا آمده است.

به روز رساني : 1391/02/20 با توجه به 7 نظر دريافت شده و امكانات محدود بلاگفا براي پاسخ به نظرات، نظارت دوستان را در ادامه مطلب قرار دادم كه همه استفاده كنند و خودم هم بتوانم جواب بدهم. از لطف همه و آقاي واحد كه لطف كردن و اين مسئله را عمومي مطرح كردن و آقاي آواژ كه شروع كردند، ممنونم.

من نظراتم را لابلاي نوشته هاي دوستان قرار ميدهم...

ادامه مطلب را مطالعه بفرمائيد.

پيرو بحث جذاب آقاي آواژ (اينجا) از تمام كساني كه دنبال كار هستند،‌خواهش ميكنم انتظارات خود را از محيط كارشان، از سازماني كه در آن كار ميكنند، در كوتاه و بلند مدت، مطرح كنند.

ميخواهيم ببينيم مشكل كجاست كه شركتها دنبال نيروي كارند و جويندگان كار، بي كار؟

اميدوارم مشاركت كنيد.

سربلند باشيد

---------------------------

پيمان گفته:

من یک نیروی کاری شهرستانی هستم که مدتی در تهران به عنوان کارآموز کار می کردم. اما ادامه ندادم.
دلیلش خیلی ساده بود. اون زمان احساس می کردم بهترین لحظات زندگیم هست که در یک شرکت نرم افزاری واقعی کار می کنم که تیم تحلیل و طراحی و پیاده سازی و پشتیبانی مجزا داره.
اما چه فایده که حقوق 400 تومنی اونها اصلا دلچسب نبود. (البته دوران کارآموزی حقوقی نمی گرفتم) مخصوصا برای یکی مثل منی که شهرستانی بودم و خرجم بیشتر از درآمدم می شد.
علاوه بر اون من خیلی شهر خودم رو دوست دارم و اصلا علاقه ای به زندگی در شهری مثل تهران ندارم (بهتره بگم متنفرم!!)
در ضمن می دیدم که مسئول مستقیم من که از شروع شرکت با اونها بود و روزگاری شبانه روزی بیدار می موند تا شرکت جون بگیره، بعد از مدتی در یک نقش ساده مونده بود و نقش های اصلی شرکت توسط افرادی که بعدا از خارج از شرکت اومدند پر شده بود.
همه ی اینها به علاوه دلایل دیگه ای، باعث شد تا من به شهر خودم برگردم و تلاش کنم تا یک کارآفرین باشم!
بعدا هم که ساری دانشجوی ارشد شدم...
نتیجه کار هم تا حالا شده یه چند تا سایت خبری و .. و آخرین کارم هم اینه:
سایت املاک ییلاقی و ساحلی شمال کشور - سره: http://sere.ir

ولی باز مهمترین دلیل اینه که حقوقی که معمولا شرکت ها می دن اینقدر ارزش نداره که باعث بشه من از ایجاد کاری که سودش برای خودم باشه دست بکشم! هر چقدر هم که سخت باشه.
(البته من واقعا پر توقع نیستم، شاید همین الآن اگر یک شرکت با حقوق مناسب و شرایط مناسب پیشنهاد کار بده شاید قبول کنم، ولی واقعا اصلا این شرکت هایی که دنبال نیروی کار می گردن هدفی بجز بیگاری کشیدن دارن؟ خداییش؟ )

پيمان عزيز

بيا حرفهاي خودت رو با هم مرور كنيم. اول اينو بگم كه من نه قصد قانع كردن شما رو دارم و نه دفاع از شركتها يا مديران رو. اگر مطالب ديگه من رو بخوني ميبيني كه اين رو صادقانه ميگم. من دنبال پيدا كردن فاصله بين شركتهاي خوب و كارمندان خوب هست.

الان ارشد خوندن ماهي چقدر برات هزينه داره؟ من ميگم 200 تومن. چقدر حقوق نميگيري؟ من ميگم همون 400 تومن يعني 600 تومن هزينه ميكني. چقدر درآمد داري؟ من ميگم صفر، اما پروژه انجام ميدي، مثل همون كه گفتي. يعني داري آزاد كار ميكني. بيمه ميدي؟ ماليات ميدي؟ اجاره محل چطور؟ با سازمان تامين اجتماعي چقدر درگيري؟ چقدر براي گرفتن كار انرژي صرف ميكني؟

با ارشد خوندن چي بدست مياري؟ وجهه؟ بله، درآمد بيشتر؟ شك دارم. هزينه بيشتر؟ بله. صرف وقت؟ بله.

با كار كردن و دور از جون شما بيگاري به قول خودت، چي بدست مياري؟ تجربه كار در يك سازمان، با افراد ديگه، تعامل با مشتري سازماني، با مدير و همكار، آشنا شدن با روالهاي اداري و ... به هزينه چه كسي؟ شركت + خودت.

خوب حالا فكر كن: بلدي يك نامه اداري براي درخواست حق الزحمه ات بنويسي؟ يك پروپوزال قابل ارائه به سازماني دولتي چطور؟ اينا رو هم ياد ميگيري، اگر بخواي.

اما صبر لازمه. من سوال اصلي ام اينه، چرا نميذاري شركت 2 سال سرت كلاه بذاره و بيگاري بكشه، و تو هم دو سال كار در يك سازمان رو ياد بگيري؟ آماده تر و پخته تر بشي براي اينكه خودت شركت داشته باشي، يا در جاي بهتري با توانائيهاي بيشتر خودت رو عرضه كني؟ اين معامله ي بديه؟

فكر ميكني وقت كمه؟ هست ولي هدر دادن وقت و عجله كردن، اين وقت كم رو هم كمتر ميكنه. يك جور نگاه كن كه بتوني 4-5 سال ديگه رو ببيني...

منتظر نظرات ارزشمند شما و دستان ديگر هستم.

سربلند باشي



محمد گفته:

به نظرم راه‌حلش آموزش، آموزش و آموزش باشد! بیشتر متقاضیان کار چیزی دربارهٔ کار کردن نمی‌دانند و بیشتر استخدام‌کنندگان هم چیزی دربارهٔ پاسخ دادن به نیازهای نیروهای کارشان نمی‌دانند. من در دور و بر خودم این موضوع را خیلی می‌بینم. یعنی بعضی از مهارت‌ها هست که خیلی از جویندگان کار حتی به آن‌ها فکر هم نکرده‌اند چون کسی آن‌ها را نسبت به این موضوع حساس نکرده‌است. مهارت‌هایی مثل ارتباط مؤثر با دیگران، عملگرا و آینده‌گرا بودن، حل مسأله، درک متقابل، جامع‌نگری، پرانرژی بودن و ... که هیچ جایی آموزش داده نمی‌شوند.

محمد عزيز، چقدر قشنگ اشاره كردي،‌موافقي كه هزينه اين آموزش رو بايد دو طرف بدهند؟ يك شركت، چند نفر را ميتواند هم آموزش دهد و هم حقوق بدهد؟ آيا شما به عنوان نمونه حاضري 2 ماه كار كني و خيلي كم حقوق بگيري ولي در پايان اين دوره كلي مهارت جديد ياد گرفته باشي؟ فكر ميكني چند نفر حاضر باشند؟ و اگر شما جاي شركت بودي، چه ميكردي؟


همین وبلاگ‌ها هم مطمئن باشید تأثیرش را می‌گذارد، ولی اگر بخواهیم تأثیر کلان بگذاریم باید خیلی کلان‌تر عمل کنیم. یک جورهایی همان پیشنهاد آقای جوان، یعنی شرکت‌ها خودشان سرمایه‌گذاری بلندمدت کنند روی آموزش نیروهای کار و مدیران آیندهٔ خود. ولی راه‌های کوتاه‌مدت نسبتاً خوبی هم وجود دارد، مثلاً افرادی در دانشگاه‌ها برنامه‌هایی را دربارهٔ این موضوع با حضور کسانی مثل شما برگزار کنند که آموزنده و تعاملی باشد و دانشجوها را با نیازها و مسائل آشنا کنند و لااقل این آگاهی را به وجود بیاورند که کار کردن مستقل از موضوعش (که بسته به شغل متفاوت است) خودش مجموعه‌ای از مهارت‌ها و نوعی طرز تفکر را نیاز دارد که باید آموزش داده شود.

اين كوتاهي امثال من است. از پيشنهاد آقاي مهرداد عزيز بهره ميگيريم و فكري بايد بكنيم. اما يادت باشد، از تو به يك اشاره، از من به سر دويدن. اگر الان من يك آگهي بدهم كه 2 ماه آموزش بعد استخدام، فكر ميكني چند نفر جذب ميشوند؟


خلاصه‌اش این است که باید سعی کنیم به بیشترین تعداد جوان‌های ممکن، که البته مستعدترین آن‌ها هم باشند، باکیفیت‌ترین آموزش ممکن را بدهیم.

خيلي موافقم، من تلاش خود را خواهم كرد.

سربلند باشيد

وحيد اشرفيان مفصلاً توضيح داده:

اول یک معرفی بد نیست! من 23 سال سن دارم و فارغ التحصیل علوم کامپیوتر از دانشگاه تهران هستم. گرچه چند ماهی از فارغ التحصیلیم نمیگذره ولی 3 سال هست که تخصصی برنامه نویسی انجام میدم(بیشتر سی و سی شارپ) و یک سال هم هست تقریبا تمام وقت کار میکنم (عموما برنامه نویسی php). در حال حاضر به همراه یکی از دوستهام که توی شرکتی که تازه تاسیس کرده، برنامه نویسم.

کمی در فهم ارتباط دو سوال دچار مشکل شدم! برای همین اول به سوال دوم جواب میدم که برای من واضحتر هست: "مشكل كجاست كه شركتها دنبال نيروي كارند و جويندگان كار، بي كار؟"
در حال حاضر بدلیل مشخص نبودم وضعیت آینده (اینکه کارشناسی ارشد قبول میشم یا نه، و سربازی و ...) دنبال استخدام نبودم. ولی چند سری برای سر در آوردن از وضعیت بازار کار پرس و جو و البته جستجو کردم. اولین مشکلی که برای پیدا کردن یک کار برخوردم، نبود مرجع مناسب هست. البته این فقط مشکل من نیست افراد زیادی رو دیدم که با همین مشکل روبرو هستند. اگر توی اینترنت بگردی میرسی به دنیایی از سایتها غیر مرتبط یا غیر معتبر. توی روزنامه-ها هم که من کمتر آگهی کارهای تخصصی کامپیوتر دیدم. میشه گفت حتی یک لیست از شرکتهای کامپیوتری وجود نداره که بشه توی اونها دنبال کار گشت.
بنظر میرسه شرکتهای کامپیوتری وقتی میخوان نیرو جذب کنن، یا یک آگاهی میزنند توی سایتشون یا در نهایت یه آگهی توی یک روزنامه یا یک سایت و کلا تعداد افرادی جویای این کار که آگهی رو ببیند خیلی کم هست.
شاید بد نبود تو ایران یک سایتی شبیه linkedin داشتیم (شایدم داریم من خبر ندارم!) یا حداقل شرکتهای ایرانی توی این سایت فعال بودن.

وحيد عزيز،‌ايجاد مثل linkedin در ايران مشكلاتي داره، بگذريم. اما فكر كنم جستجو دنبال كار هم روالي داره. شما ميتوني ببيني دوست داري چه جور شركتي كار كني؟ بزرگ؟ كوچك؟ نرم افزاري؟ چه جور نرم افزار يا سخت افزاري؟ بعد شروع كني به پيدا كردن اين شركتها و شناختنشون. بعد هم يك ايميل به مديرشون، يا تماس با آونها، يا ارسال رزومه. اما يك رزومه خوب نوشته شده. نشون دادن اينكه من خوبم و دوست دارم با شما كار كنم.

سايتهاي كاريابي خوبند، اما خودت بايد ايده داشته باشي. بايد به قول خارجي هاwish list داشته باشي. دلت ميخواد كجا كاركني؟

يك نكته خيلي مهم: يعني چي كه وضع مشخص نيست؟ وضع در هر مقطع، مشخصه، و در واقع هيچوقت مشخص نيست. اگر بخواهي، هميشه ميتوني بي عملي رو به حساب نامشخص بودن وضع بذاري. تو بايد در هر لحظه بر اساس اطلاعات همون لحظه تصميم بگيري و عمل كني، يا نكني.

ميخواي ارشد بخوني؟ يا نه؟ و در هر دو صورت،‌چرا؟ براش چه تلاشي كردي؟ سربازي چي؟ چه مانعي ايجاد ميكنه؟ (من 5 سال سرباز بودم، و 3 سالش بچه داشتم، دو جا تا 9 شب كار ميكردم، تازه من خيلي آدم تنبلي هستم. اين رو نميگم كه من خيلي خوبم، تو هم تكون بخور، اينو گفتم كه از اين مسائل حقير، بيخودي نترسي. توان شما، و قدرت جوونيت، خيلي از اينا بالاتره)

دوم در مورد بحث آقای آواژ یک چند نکته بد نیست عرض کنم
اولا یکی از مشکلاتی که هم شرکتها دنبال نیروی کار و هم متخصصان جویای کار رو دچار مشکل کرده (البته به نظر من) سیاست گذاریهای ضعیف در نظام آموزشی هست، از جمله: عدم تناسب ظرفیتهای تحصیلی و دانشگاهی با میزان درخواست در بازار کار، افزایش ظرفیت دانشگاهها و تاکید بر کمیت در سیستم آموزشی و تاثیر منفی اون بر کیفیت آموزشی و سطح پایین همکاری صاحبان صنایع و شرکتها با دانشگاهها (این مشکل به شدت در رشته کامپیوتر دیده میشه). نتیجه این سیاستها در کشور ما شده مجموعه بزرگی از فارغ التحصیلان دانشگاهی که درصد بسیار کمی از اونها رو میشه متخصص نامید.

این مسئله ای هست که در زمانی که آقای آواژ تصویر کردند وجود نداشته. بعنوان مثال در رشته خودم در همین دانشکده میگن ابتدا (فکر میکنم سال 76 یا 78) که رشته علوم کامپیوتر برای اولین بار دایر شد، دانشجویان اون مجموعه بودند از پچه-های المپیادی یا عاشقای کامپیوتر. ولی الان بگذریم از اینکه دانشگاه پیام نور یه شهرستان کوچک هم این رشته رو داره تویم همین دانشگاه تهران که اسم بزرگترین داشنگاه کشور و قطب فلان و فلان (!) رو یدک میکشه شده مجموعه از دانشجویانی که یا کلا علاقه به رشته ندارند ویا عده معدودی که واقعا علاقه مند هستند به دلیل کیفیت پایین آموزشی دل زده شدن و اکثرا دنبال خروج از کشور هستند. در نتیجه در همین بهترین دانشگاههای ایران درصد کمی نیروی متخصص وجود دارن و حالا این رو در کنار تمام فارغ التحصیلان دانشگاهی و البته سایرین افراد جویای کار بذارید.

تمام حرفات قبول، وارد بحث نميشم. در مورد مشكلي كه اختيارش دست من و شما نيست،‌دو كار ميشه كرد: 1- غر زد و بحث كرد و بهانه گرفت يا 2- او رو به عنوان شرايط موجود در نظر گرفت و بر او اساس اقدام و برنامه ريزي كرد. من راه دوم رو ميپسندم. شايد چون مثل شما نميتونم بحثهاي منطقي انجام بدم، نميدونم.

مسئله دوم هم در مورد اون fast! با این یکی به شدت موافقم. بنظر من علت بوجود اومدن چنین تفکری در نسل امروز در دو چیز هست:
1. حجم گسترده ای از مطالب سایتها خبرگزاریها و کلا رسانه-ها در مورد افرادی که تونستن در زمان کم و صرفا با یک ایده (همون استارت آپ) به یک درآمد بزرگ برسند. بارزترین نمونه-ش مارک زاکربرگ و فیسبوک. و البته معرفی این افراد بعنوان یک الگو. در کنار این، این همه کتاب و همایش و غیره و غیره در مورد روشهای موفقیت که بر پایه یک سری از همین دیدگاهها بوجود اومدن
2. دقیقا طرف مقابل مورد قبل یعنی عدم دسترسی به الگوهای شکست خورده در همین زمینه (که بنظر من از نظر تعداد به مراتب از مورد اول بیشتر هستن).

شما براي اين مشكل كه قبول داري، بايد فكر و برنامه داشته باشي. بهش فكر كن و برنامه ها رو جائي بنويس.

برگردیم به سوال اول: "... انتظارات خود را از محيط كارشان، از سازماني كه در آن كار ميكنند، در كوتاه و بلند مدت، مطرح كنند."
این برای هر فرد متناسب با روحیات میتونه خیلی متفاوت باشه. من تا حالا توی یک شرکت بزرگ کار نکردم بهمین دلیل احتمال داره برخی از این انتظارات من بقول آقای واحد غیرواقعی و یا فانتزی باشه. 

بهرحال نیازهای پایه ای که یک شرکت باید تامین کنه، اولا درک تخصص فرد و واگذاری کار و مسئولیت متناسب با تخصص و ظرفیت، نظم و برنامه ریزی مناسب، شناخت مناسب از ارزش کار فرد و پرداخت دستمزد متانسب با اون (موارد زیادی فکر میکنم هست ولی فعلا همینها رو یادم میاد!).

تامین این نیازها باعث میشه که من حاضر بشم توی یک شرکت کار کنم. ولی اینکه بخوام توی یک شرکت بمونم یک سری نیازهای و شرایط دیگه هست.

شخصا از کارهای تکراری و روزمرگی فراری هستم. اگر در شرکتی بخوام کارهای تکراری انجام بدم مطمئنا زمان زیادی اونجا نمی-مونم. در کنار این مسئله از درجا زدن هم بیزارم. شرکت باید شرایطی رو ایجاد کنه که هم فرد بتونه رشد کنه و هم متناسب رشد اون موقعیت و شرایط کاری هم تغییر کنه. اگر شرکت خودش رو نتونه با سرعت که کارمندش داره رشد میکنه رشد بده یا شرایط رو برای اون متاسب باهاش تغییر نده باید انتظار خروج اون رو از شرکت داشته باشه.

دوست عزيزم،‌تمام اينها كه نوشتي درسته و همه ميدونن. مشكل اينه كه تعريف من مدير، از سرعت رشد با شما فرق ميكنه. بايد اين تعاريف كيفي رو كمي كنيم. همه با هم، نه من براي خودم و شما براي خودت.

شما براي اينكه انتظاراتت منطقي باشه و بيخودي موقعيتهات رو از دست ندي، بايد بدوني كه از چه كسي چه انتظاري ميتوني داشته باشي و برعكس، به طرفت هم بگي اون چه انتظاراتي ميتونه داشته باشه؟

كار، در هر جائي 2 قسمت داره،‌يكي گِل و يكي گُل. معمولاً بيشترش هم از نوع نامطلوب هست. شما در زندگي روزمره غير كاري هم همينطوري. براي سازمان، و براي زنده موندن در زندگي عادي، انجام هر دو بخش اهميت داره. شما هرگز نميتوني فقط بخشهاي جذاب رو انجام بدي. به فرآيند غذا درست كردن، از خريد تا خوردن محصول فكر كن. چقدرش جذابه و چقدرش آزار دهنده. كدوم بخش قابل حذفه؟ كار در سازمان هم همينه.

اما نظرت راجع به اين موضوع چيه؟ اگر شما خودت رو به سازمان نشون بدي، چه به لحاظ تخصصي و چه رفتاري، هيچ سازمان عاقلي تحت هيچ شرايطي شما رو از دست نخواهد داد. موافقي؟

ممنون كه براي ما وقت گذاشتي. كمك كن كه همديگه رو بهتر بشناسيم، سازمانها و متخصصان.

سربلند باشيد


میبخشید نظرم طولانی شد مجبور شدم در قالب چند نظر بنویسم