هزينه هاي ماندن يا رفتن؟
راستش من فكر ميكنم شكست هرگز وجود ندارد. شركتي كه بماند و بجنگد، حتماً موفق ميشود. اما مهم هزينه هاي ماندن است. به نظرم چيزي كه شركتها و مديران آنها را به نقطه پايان ميبرد، هزينه هاي ماندن است.
همه ميدانيم كه شركت براي ماندن بايد هزينه كند، هر قدر هم شما فتيله را پائين بكشيد، بازهم هزينه و به خصوص مشكلات اداري حذف نميشوند. جالب است كه بعضي از اين هزينه ها، با كم شدن فعاليتهاي شما، بالا ميروند. از جزئيات اين بخش بگذريم.
يكي دو كار ميگيريد ولي كسي را نداريد كه انجامش دهد، پس خودتان به زحمت انجامش ميدهيد. بعد كارهاي بيشتري پيشنهاد ميشود، كه ديگر از توان شما خارج است، اما نميتوانيد فوري آدم استخدام كنيد. پس دچار تنش ميشويد و ....
راه ديگر اين است كه مدتي شركت را سر پا نگه داريد، با تمام قوا بمانيد و اميدوار باشيد. اما هزينه هاي اين كار خيلي سنگين است. اين هزينه ها فقط مالي نيست. ذينفعان شما (دوستان، كارمندان، خانواده و ...) هم اعتراض ميكنند و فشار بر شما بيشتر ميشود.
گاهي به علل مختلف، ممكن است اين دوره انتظار خيلي طول بكشد، و آن اتفاق مبارك نيفتد. گاهي مسائل شركت شماست، گاهي ناشي از محصول شماست كه مثلاً از مد افتاده يا قديمي شده، گاهي ناشي از اوضاع عمومي اقتصادي است و ... خلاصه اينكه رخ دادن اتفاق ميمون به تاخير مي افتد و انگار هيچكس متوجه نيست كه شما چقدر در فشار هستيد.
اينجاست كه رفتار تحت فشار شما حاكم ميشود. يادتان هست كه گفتم در سيستم توماس 3 حالت رفتاري بررسي ميشود: رفتاري كه شما ترجيح ميدهيد آنطور رفتار كنيد، رفتاري كه تحت الزامات محيط كار بروز ميدهيد و رفتاري كه اگر تحت فشار واقعي قرار گيريد بروز ميدهيد.
مديراني كه در حالت فشار شاخصه هاي مقاومت نشان ميدهند، در اين موقعيت بيشتر ميمانند، البته به بهاي هزينه هاي بيشتر. يعني آنها هم مثلاً از سوي خانواده تحت فشار قرار ميگيرند، اما اين مسئله كمتر جهت حركت آنها را عوض ميكند.
خلاصه اين وضع ادامه مي يابد و ادامه مي يابد.
آدمهاي عاقل هميشه در عين مقاومت،گزينه هاي ديگر را هم به روز ميكنند، آيا شرايط راه ديگر تغيير نكرده است؟ آيا زمان تغيير مسير نرسيده؟ آيا موقعيتي فراهم نيست كه بتوانم مسير را عوض كنم؟ و بالاخره، آيا هنوز زمان تعطيلي نرسيده است؟
نكته اين است كه گاهي هزينه آن خبر خوب آن قدر زياد ميشود، كه خبر خوب، اگر هم برسد،ديگر آنقدر خوب نيست. به بيان ديگر،هر قدر ميمانيم، و هزينه ميكنيم، خبر خوبي هم كه بايد اين وضع را تغيير دهد، بايد بزرگتر شود. ممكن است خبر خوب مورد نياز آن قدر بزرگ شود، كه اصلاً نتواند وجود داشته باشد.
ارزيابي شما از خبر خوب مورد نياز و امكان رخ دادنش است كه (به نظر من) ميزان خوش بيني شما را مشخص ميكند.
اينجاست كه عرض كردم هميشه تعطيل كردن به معني شكست نيست. حتما ديده ايد كساني را كه شما و ديگران فكر ميكنيد به موقع از فلان كار بيرون آمد. اينها در نقطه طلائي كه تشخيص آن خيلي سخت است، و درست بودنش هم كاملاً كيفي قابل ارزيابي است، گزينه را تغيير داده اند.
و يك نكته ديگر اين است كه بدانيم اين تصميم را بيشتر تحت تاثير چه عاملي داريم ميگيريم؟ نه براي منت گذاشتن و واگذاري گناه شكست به گردن ديگران،بلكه براي آنكه بدانيم كدام منفعت را ميخواهيم تامين كنيم، و مطمئن شويم كه آن منفعت تامين شده است.
خلاصه اينكه
اگر در راهي كه به سوي موفقيت ميرويم، هيچ مشكلي نبود، بدانيم كه راه را اشتباه آمده ايم.
سربلند باشيد