مبناي اين روش اين است كه 80 درصد از موارد خوب و نتايج مورد نظر با صرف 20% از تلاشها و منابع قابل حصول هستند.

اين روش بسيار جذاب است و در دنياي امروز بسيار كاربرد و طرفدار پيدا كرده است. اما آيا همه ميتوانند از اين روش استفاده كنند؟

اين روش در عين جذابيت، براي همه افراد قابل قبول و قابل استفاده نيست. مثل هر روش ديگر.

اما نكته مهم اين است كه بدانيم كه چه كساني را تشويق به بهره گيري از اين روش نمائيم؟

High D هاي نتيجه گرا، خيلي اين روش را دوست دارند، اما فكر ميكنند كه قاعدتاً بايد با صرف 5-6 درصد انرژي به 90-95 درصد نتايج رسيد. مطالعه اين روش به آنها كمك ميكند كه كمي صبور تر باشند و بدانند كه اين اصل علمي در مورد تمام نسبتها صادق نيست. صرف انرژي كمتر از حداقل، حتما نتايج بدي خواهد داشت.

High I ها هم اين روش را دوست دارند، برای آنها خیلی مهم نیست که 80% کار انجام میشود یا کمتر یا بیشتر، برای آنها بیشتر مهم است که چه افرادی در انجام آن کار چه احساسی پیدا میکنند. پس میتوان به آنها گفت که با 20% انرژی میتوانند 80% افراد را راضی کنند.

High S ها این روش را فقط به عنوان یک نقطه کنترل استفاده خواهند کرد، اما واقعیت این است که به کارگیری این روش میتواند انرژی آنها را به شدت مدیریت کند. خوب است آنها را با این روش آشنا کنید.

High C ها برای تمام کارهایشان به دلیل نیاز دارند، شاید مدت زیادی را صرف این کنند که 110% بله 110% از دلایل را جمع کنند. خوب است با دلیل و مدرک به آنها نشان دهید که با این قاعده میتوانند زودتر قانع شوند که دلایل برای اقدام کافی هستند و بقیه اطلاعات کمک چندانی به بهبود تصمیم آنها نخواهد کرد.

همانطور که میبینید، دلایل و روشها مثل لباس هستند، هر کس یک سایز و یک مدل میپوشد، ولو اینکه پارچه یکی باشد و با بهترین تکنولژی تهیه شده باشد. با تغییر سایز یا مدل، ممکن است لباس اصلاً به درد نخورد.

شناخت شیوه های رفتاری افراد و محرکهائی که آنها به آن بهتر پاسخ میدهند خیلی مهم است.

سربلند باشید