تقابل و عدم درك در سازمانها
حتما هر كدام از اين راننده هم براي خود دلايل كافي دارند، اما آنچه مهم است، اين است كه ماشين بالاخره به جائي نميرسد.
اما چاره چيست و اشكال كجاست؟
يكي از اشكالات در عدم درك افراد از هم است. يعني ما نسبت به ديگران قضاوتي ميكنيم كه با متر و معيار خودمان و متكي به شاخصه هاي رفتاري خودمان است.
فرض كنيد شما يك High I هستيد. شما فردي برونگرا، به شدت اهل يا حتي نيازمند ارتباطات، احتمالاً اهل حرف و صحبت هستيد. حالا همكار شما كه Low I است ميدانيد شما را چطور ميبيند؟
او فكر ميكند كه:
واي اين چقدر حرف ميزند، چقدر موقع حرف زدن وول ميزند، بابا مگه مردم كورن؟ خودشون ميبينن ديگه، چقدر توضيح ميده، و ....
به اين ترتيب او اصلاً علاقه اي ندارد كه به شما نزديك شود و رابطه اي كاري با شما داشته باشد. حرف زدن و حركات شما، اينكه وقتي با او حرف ميزنيد، احتمالاً دستي بر شانه اش ميزنيد تا صميميت خود را نشان دهيد، حال او را به هم ميزند.
او سعي ميكند بيشترين فاصله را از شما بگيرد.
همين مشكل بين تيپهاي ديگر هم رخ ميدهد و رفته رفته سازمان شما را به جزايري تبديل ميكند كه حاكم هيچ جزيره اي حاضر نيست با حاكم جزيره ديگر حتي حرف بزند. اما همه هم افراد قابل و مورد نياز سازمان هستند.
اينجاست كه شما با شناخت شاخصه هاي رفتاري همكارانتان ميتوانيد نكاتي را به آنها گوشزد كنيد. اين نكات بر اساس شاخصه هاي رفتاري آنهاست. بايد هميشه يادتان باشد كه افراد در مورد بروز شاخصه هاي رفتاري شان، فكر نميكنند، آنها را كم و بيش به صورت غريزي بروز ميدهند. مثل نفس كشيدن.
اما اگر شما به آنها تذكر دهيد كه ممكن است اين رفتار آنها، ايشان را با مشكلي مواجه كند، آن وقت است كه راجع به آن مشكلات فكر ميكنند و بدون آزرده شدن، رفتارشان را اصلاح ميكنند.
هميشه بايد يادمان باشد كه در دنياي امروز، تعامل كليد موفقيتهاي بزرگ است، ما بايد به توسعه تعامل در سازمانمان كمك كنيم.
سربلند باشيد