در خدمت يكي از مديران با هوش و عميق بودم، مدير عالي رتبه ديگري هم بودند. بحث رفت بر سر اينكه 360 درجه اي كه بر اساس سالها همكاري افراد با هم تهيه ميشود، بهتر است يا تجزيه و تحليل رفتار سازماني؟

من، آنچه بلد بودم را گفتم و صحبت كرديم. بحث 3 نفره بود. مدير اولي نكته اي را توضيح دادند كه كيف كردم. ديدم چقدر خوب است كه يك مدير، بتواند به چنين دركي از ابزارهايي كه هست، برسد.

ايشان موضوع را چنين توضيح داد:

360 درجه براي ارزيابي و شناخت عملكرد افراد در يك فرآيند اجرائي است، يعني موقعيتي پيش آمده، من رويكردي نشان داده ام، حالا آن است كه ارزيابي ميشود.

اما تجزيه و تحليل رفتار سازماني،‌ پتانسيل ها را نشان ميدهد، به علاوه علت و ريشه رويكردهاي خوب يا بد را. ممكن است مديري يا كارمندي هرگز در موقعيتي قرار نگرفته باشد كه فلان پتانسيل خود را نشان دهد، اين را با 360 درجه نميتوان ارزيابي نمود، چون متكي به مشاهدات ارزيابي كنندگان است.

با تجزيه و تحليل رفتار سازماني ميتوان افرادي را كه شاخصه هاي خاصي داشته باشند يافت، و البته ميتوان با 360، عملكرد آنها را هم سنجيد.

اين تفاوت خيلي مهم است. به 2 دليل:

1- سازمان براي تمام پتانسيل همكارش هزينه ميكند، پس اگر تمام پتانسيل را بشناسد،‌ميتواند هم خود و هم همكارش را از آن منتفع نمايد.

2- كسي كه هرگز در موقعيتي قرار نگرفته تا مثلاً سنجيده بودن تصميماتش را نشان دهد، با ارزيابي 360 درجه، هيچگاه براي رشد در اين زمينه ديده نميشود.

خيلي برايم آموزنده بود.

سربلند باشيد