اگر دقت كرده باشيد، ما در خيلي از تعاملاتمان از هم طلبكاريم: چرا حقوق من اضافه نميشود؟ چرا من را به دوره هاي آموزشي و سمينارها اعزام نميكنند؟ چرا كارمندان اشتباه ميكنند؟ چرا اين موضوع را نميفهمد؟ چرا همسرم درك نميكند؟ و ...

در مقابل اين همه طلبكاري، حرف هم نميزنيم، نميپرسيم كه چرا طرف طلبكار است، او هم نميگويد كه از چه چيزي ناراحت است؟

خلاصه در زير ظاهري خوب و دوستانه، جرياني آزار دهنده در درون هست، كه هم طرفين و هم سازمان را آزار ميدهد.

چاره كار سكوت و "سوختن و ساختن"‌ نيست، چاره كار تعامل است. در ادامه اين مطلب به راهكارهاي مقابله با اين موضوع بر اساس شاخصه هاي رفتاري پرداخته شده است.

گام اول اين است كه طرف مقابل را بشناسيم و بدانيم كه ريشه ي طلبكاري او در چيست؟ D ها آدمهاي بسيار متوقعي هستند و كمتر هم اعلام و اظهار رضايت ميكنند. اگر طرف ما يك D است، خوب است بدانيم كه اين توقعات زياد او، به مفهوم تقابل شخصي با من نيست: اقتضاي طبيعتش اين است.

گام دوم (شايد بايد اين را اول مينوشتم)، اين است كه خودمان را بشناسيم. اگر من يك S باشم، عكس العملهاي من به توقعات ديگران، معمولاً آن قدر توام با صبر است، كه ممكن است حوصله خيلي ها را سر ببرد. ممكن است من در جزئياتي دقت ميكنم و درگير ميشوم، كه ديگران، عمده ي سايرين، نيازي به اين توقف و تامل نميبينند. بايد براي نيازهاي ديگران ارزش قائل شوم.

گام سوم اين است كه بر اساس شناخت از خودم و ديگران، گفتگو كنم.

مقاله بسيار جالبي در يك مجله داخلي ميخواندم،‌ نقل به مضمون ميگفت كه "گفتگو در ذاتش نقد دارد،‌اگر نقد نباشد،‌ ميشود "درد دل" ديگر گفتگو نيست." پس هر وقت ما از هم انتقاد نميكنيم يعني گفتگو نميكنيم. اين مسئله خيلي مهم است: در واقع ما هر وقت گفتگو ميكنيم، يا به دعوا ميرسيم يا به دلخوري. در سازمانمان، در خانواده و به نظرم همه جا....

بايد گفتگو را ياد بگيريم، نقد شدن و نقد كردن را ياد بگيريم و همه چيز را به صورت برنده - برنده ببينيم، آن وقت ميبينيم كه همه به اهدافشان نزديك تر ميشوند.

مثال جالب آقاي صفري در اينجا را هم بخوانيد،‌حتما همه شما نمونه هايي از اين وضعيت داريد.

نكته اي كه در اين مثال هست،‌اين است كه هر دو طرف خود را محق ميدانند،‌فكر ميكنند كار درستي كرده اند، اما كارشان را انجام داده اند،‌چون به آنها گفته شده بوده، نه اينكه نياز و ضرورتش را درك كرده باشند، شايد چون طوري كه آنها آن را درك كنند به آنها گفته نشده است، شايد در گفتن به شاخصه هاي رفتاري آنها توجه نشده است و شايدهاي ديگر....

بدترين حالت وقتي است كه ما فكر ميكنيم پياممان را منتقل كرده ايم (پس چرا طرف نميفهمد) در حاليكه طرف اصلاً پيامي دريافت نكرده است! و اين ميشود نقطه شروع اختلاف و سوء تفاهمهاي خطرناك. كنترل درك پيام، مهم است.

سربلند باشيد و گفتگو كنيد